امیر علی و نازنین زهراامیر علی و نازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

رنگین کمون زندگی

تولدمان مبارک.. 36 ماهه شدیم

خوبترینم،روز بدنیا آمدم اگر می دانستم که فرشته مهربانی چون تو قبل از من برای حمایت من بدنیا آمده هرگز آنقدر گریه نمیکردم. “……..”روزیکه آمدی تا بامن دردنیای زیبای عشق همگام باشی مبارک یادمان هست !عهدی که روز تولدمان با خودت بستی ما هم هم قسم با تو شدیم !!عهد بستی هیچ وقت هیچ وقت روز تولدمان جشنی نگیری دلیلش را تنها خودت میدانی و خدای خودت اما امسال عهد شکنی کردی ..چرا مادر ؟؟؟؟     مادر نوشت: ١.تولد دو قلوهامو اول به خودم بعدش به خودشون تبریک میگم ٢.عزیز دل مادرید !!روز تولد شما یکی از سخترین روزای زندگیم بود طوریکه اصلا دوست نداشتم اون روز رو به خاطر بیارم ...
4 تير 1392

35 ماهگی...

سلام یک ماه  فقط یک ماه دیگه ما دو تا 36 ماهه میشیم مامان همیشه میگه  سال تحویل عمرم و شروع بهار زندگیم4/4/89بوده ...!همون لحظه ای که چشمای ما به دنیای شما بزرگترها باز شد..همون لحظه ای که با چشم دیدیم کسی رو که نه ماه ما رو در جونش حفظ کرد  همون صدای اشنا که حالا با بغض ترکیب شده بود و ...! یکی از شهر های مهدمون : بهارم و بهارم شادی با خود میارم شکوفه های سفید گلهای تازه دارم سه ماه دارم همیشه فروردین اولیشه اردیبهشت و خرداد ماه های بعدی میشه اگه دوست داشتین شما هم یاد بگیرین ...
6 خرداد 1392

مهد

از شنبه پیش میریم مهد مهدمون قرانیه به ما سوره یاد میدن بازی میکنیم خوراکی میخوریم و...... اینم کیفمون   خدایا شکرت امضا: ...
15 ارديبهشت 1392

مامان

نـاب تـریـن لـحـظـه ی زنـدگـیِ مـا دوتـا.. لـحـظـه ای بـود کـه بـرایِ اولـیـن بـار تـو مـرا بـا گـریـه در آغـوش گـرفـتـی .. و .. و مـن بـا لـمـسِ دسـتـانِ مـهـربـانـت بـر رویِ تـنـم بـا تـمـامِ وجــود درک کـردم.. کـــه تـــو فـــرشـتـه ای هــســـتـــی بـنـامِ "" مــــــــــادر"" .. و تــا زنـده بـاشـم آغـوشِ تـو مـَامـَنِ مـن اســـت.
12 ارديبهشت 1392

34 ماهگی..

سلام ما اومدیم در استانه ٣٤  ماهگیمون این روزا مامان این کتابارو برامون میخونه ما هم اخر هر بیت شعر رو همراش میخونیم هر کی دوست داشت برای ارامش روح مامانم یه دونه صلوات بفرسته فکرای بد بد نکنین ها..!!مسی امضا ما دو تا ...
31 فروردين 1392

31ماهگی

سلام بالاخره وقت شد تا بیایم بگیم بلللللللللله ما ٣١ ماهه شدیم اندر احوالاتمون بدک نیست گاهی مثال دو مرغ عشقیم بر یک شاخه گاهی ... یک روز رفتیم بازدید مهدکودکی که نزدیک منزل بود قرامون یک بهمن بود اما کنسل شد خوب چراشو از ما نپرسین چون ما هیچی نمیدونیم این روزا که یه کوچولو هوا بهتر شده با مامان جونمون میریم پارک کلی بدو بدو میکنیم و بهمون خوش میگذره امیر علی و نازنین زهرا ...
9 بهمن 1391

30 ماهه شدیم

امروز ٣٠ ماهه شدیم ما مان میخواد شب که شد برامون کیک بگیره چونکه بابا تا شب جلسه داره و دیر میاد .راستی بابا هم یادش هست ماهگردمونو میدونه ماامروزدو سال و نیم شدیم دو سال و نیم شدنمون مبارک ...
4 دی 1391

29 ماهه شدیم..

سلام ٢٩ ماهگیمون درست مصادف شد با تاسوعای امام حسین به خاطر همین امروز اومدیم اینجا بابامون تاسوعا رفت مشهد برای من یه عروسک باربی گرفت برای داداش هم یه تلفن امااااااااااااا داداشی یکم بد جنسی میکنه و یکی از پاهای عروسکم و گرو میگیره  بهم نمیده تازه اگه خیلی اصرار کنم کفشاشم در میاره بهم نمیده امضا: نازنین زهرا ...
6 آذر 1391